وبلاگ حرفه و فن
حرفه و فن
((عشق )) عمل می کند. در بعد از ظهر یکی از روزهای سال ۱۹۵۳ میلادی عده زیادی از صاحب منصبان و گزارشگران برای خیرمقدم گویی به برنده جایزه نوبل در سال ۱۹۵۲ در یکی از ایستگاههای قطار شیکاگو جمع شده بودند . برنده صلح نوبل سرانجام از قطار بیرون آمد. صاحب منصبان شهر با به کار افتادن دوربین ها به سوی او شتافتند تا افتخار آشنایی خویش را اظهار دارند . او در کمال ادب از همه تشکر کرد و در حالی که از بالای سر آنها به نقطه ای می نگریست برای لحظه ای از همه حضار معذرت خواست . سپس با گام های بلند از میان خیل جمعیت گذشت و خود را به پیرزن سیاه پوش رساند که نفس نفس زنان در حال حمل کردن دو چمدان بزرگ بود . او تبسم کنان چمدان ها را برداشت و پیرزن سیاه پوست را تا دم در اتوبوس همراهی کرد. سپس از او خداحافظی کرد و سفر خوشی را برایش آرزو کرد. در اثنای این کار خیل جمعیت هم به دنبال او به راه افتاده بود . برنده جایزه صلح نوبل بعد از این کار به طرف مردم برگشت و گفت : از این که منتظرتان گذاشتم بی نهایت عذر می خواهم . این مرد آلبرت شوایتزر بود که عمر خود را صرف کمک به بینوایان آفریقا کرده بود. یکی از اعضای کمیته پذیرایی در آن روز به یکی از گزارشگران گفت : هرگز در عمرم کسی را ندیده بودم که با راه رفتن خود برایمان موعظه کند . ********** به کجا چنین شتابان!!! بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار و بپرهیزید از ناجوانمردیها , ناراستی ها و نا مردمی ها چنین کنید تا ببینید که خداوند چگونه بر سر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود ؟ که در عشق و سلامت یافت نمی شود ؟ که به خلاف و شیطان و نفرت پناه می برید ! و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید که انسانیت را پاس نمی دارید.
برچسب:, :: :: نويسنده : قاسمی
نويسندگان |